ماریان بروک که یک دختر روستایی است، پس از مرگ پدرش تصمیم می گیرد تا به نیویورک نقل مکان کند، اما پس از اینکه با یک سرمایه دار ثروتمند روبرو می شود، اتفاقات غیر منتظره ای رخ می دهد که ...

دو بچه برای سفری چند هفته ای، به نزد پدربزرگ و مادربزرگ شان که پیشتر هرگز آن‌ها را ملاقات نکرده‌اند فرستاده میشوند. اما هر روز که می گذرد بطور راز آلودی شانس بازگشت به خانه کمتر و کمتر می شود و …

دیان روزهایش را با کمک به دیگران می‌گذراند و ناامیدانه به تقویت رابطه‌اش با پسر معتادش ادامه می‌دهد. همانطور که تکه‌های وجودش رفته رفته پاک می‌شود، او خود را در حال فراموشی خاطراتش می‌یابد.